کد مطلب:318407 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

گفتار دوم
ایدئولوژیهای واسطه ای

مقدمه



ایدئولوژیهایی كه در گفتار اول این فصل مطرح شدند، اگر چه هیچ كدام از آنها نتوانستند، بر ایدئولوژی رژیم پهلوی غالب شوند، اما در مواردی به علل گوناگون، اندیشه های اسلامی را تحت تأثیر قرار دادند. در این گفتار به بررسی اندیشه هایی كه تحت تأثیر ایدئولوژیهای وارداتی قرار گرفتند، اشاره می شود.



1. از نهضت خداپرستان سوسیالیست تا جنبش مسلمانان مبارز



جاذبه های ماركسیسم، بسیاری از اندیشمندان نوگرا را از چند دهه پیش از انقلاب اسلامی، به دام خود كشید. آنچه مشهود است اینكه روشنفكران مذهبی دهه بیست و بعد از آن،حلقه واسطه برای انتقال این مفاهیم به حوزه دین بوده اند؛همان گونه كه به موازات آن، گروه دیگری از روشنفكران، واسطه انتقال مفاهیم لیبرالیستی به درون دین بوده اند.



سوسیالیسم كه گاه با عدالت اسلامی تطبیق داده می شود، به صورت یكی از مؤلفه های مهم در تفكر دینی غیر حوزوی این دوره درآمد. محمد نخشب نخستین ایرانی بود كه برای تلفیق شیعه با سوسیالیسم اروپایی، كوشش كرد.(1)



خداپرستان سوسیالیست، پس از جدا شدن از حزب ایران، «جمعیت آزادی مردم ایران» (جاما) را تشكیل دادند و نام نشریه آنان «مردم ایران» بود.



در سالهای پیش از انقلاب، تشكل یاد شده، تحت عنوان «سازمان جاما» تحت رهبری دكتر كاظم سامی، به فعالیت پرداخت كه در آستانه انقلاب اسلامی، قدری فعال شد و به همكاری با مجاهدین پرداخت.



گرایش دیگری كه متأثر از این حركت است و از دیگر سازمانهایی است كه پیش از انقلاب شكل گرفت، «جنبش مسلمانان مبارز»، به رهبری دكتر حبیب الله پیمان است. به لحاظ تاریخی، این حركت در ادامه خداپرستان سوسیالیست است.(2)



در مقدمه «اسناد و مدارك جنبش مسلمانان مبارز»، به شكل گیری حركت نخشب و شرح همكاری و پیوستن آنان با حزب ایران، و سپس انشعاب آنان به نام «جمعیت آزادی مردم ایران» (جاما)، اشاره به پدید آمدن جریانی كرده است كه «بیش از پیش با مطالعه عمیق تر اسلام از تركیب سوسیالیسم و خداپرستی، دور شد و به اسلام به عنوان یك ایدئولوژی تمام عیار نگریست و به این نتیجه رسید كه در اسلام آنچنان مفاهیمی از انقلاب و حل تضادهای اقتصادی جامعه مطرح است كه دیگر نیازی به سوسیالیسم به عنوان راه حل نهایی وجود ندارد».



در این راستا، در سال 1340 جنبش آزادی مردم ایران (جاما) شكل گرفت. رهبری آن را دكتر كاظم سامی در اختیار داشت كه به همراه تنی چند از جمله دكتر پیمان آن را اداره می كرد. اینها در واقع انشعابیونی از حزب مردم ایران بودند. این سازمان در سال 1346 با نفوذ عناصری از ساواك ضربه خورد. بعدها فعالیت آن به رغم حمایت از جنبش مسلحانه، تعطیل شد تا آنكه در سال 1356 بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفت.



جنبش مسلمانان مبارز خود را ادامه دهنده این راه می داند. این سازمان كه فعالیت اصلی خود را در اواخر سال 1356 آغاز كرد، چهره ای سیاسی - فرهنگی داشت. پیش از انقلاب، پیمان، كتابی تحت عنوان «فلسفه تاریخ»، كتابی با عنوان «حیات و مرگ تمدنها» و سه جلد كتاب درباره تاریخ زندگی رسول خداصلی الله علیه وآله تحت عنوان «گل سرخ توحید» در سال 1357 منتشر نمود.(3) به رغم آن كه پیمان تفاوت زیادی با اندیشه های ماركس زده مجاهدین و انحرافات فكری آنان داشت، اما به هر روی، در دایره روشنفكری دینی، گرایشی نوگرا بود كه تخریب سنتها به عنوان یك هدف و ایجاد نگرشی نوین برای دنیای جدید به عنوان یك استراتژی، مورد توجهش قرار داشت. كتاب فلسفه تاریخ او، پیش از انقلاب مورد انتقاد برخی قرار گرفته بود. تأكید زیاد بر موضع طبقاتی افراد در تحلیل تحولات اجتماعی، به نوعی نشان از بقایای تأثیر از اندیشه های چپ بود كه به رغم استفاده فراوان این افراد از قرآن، هنوز در افكار آنان وجود داشت.(4)



جنبش مسلمانان مبارز پس از انقلاب اسلامی، نشریه «امت» را منتشر می كرد و گاهی به مناسبتهای مختلف اطلاعیه ای صادر می كرد.(5)



2. نهضت آزادی



نهضت آزادی در 27 اردیبهشت 1340 تشكیل گردید. بازرگان در مورد انشعاب نهضت آزادی از جبهه ملی اذعان دارد كه «اسلام برای ما، مبانی فكری و محرك و موجب فعالیت اجتماعی و سیاسی بود... نهضت ملی فاقد پایگاه عقیدتی و ماهیت ایدئولوژیكی بود، یك حركت سیاسی با خواستهای ضد استعماری و ضد استبدادی بود».(6)



نهضت آزادی با این هدف كه یك گروه مذهبی - سیاسی باشد، تشكیل شد؛ اما به طور عمده به فعالیت سیاسی پرداخت، چون فلسفه تأسیس آن نوعی مبارزه سیاسی بود؛ نه مبارزه با بی دینی. سران این گروه به لحاظ مذهبی، در عین تأثیر پذیری از روحانیت و ارتباط با آن، اندیشه دینی خود را نه از مرجعیت، بلكه از دانش دینی خود بر می گرفتند. آنان دین شناسی روحانیت را نپذیرفته و نظرشان این بود كه خود به منابع اجتهاد دینی مراجعه نمایند. فاصله گرفتن از دین شناسی حوزوی و تكیه بر علم گرایی در تبیین دین و نو كردن آن، دو ویژگی مهم اندیشه دینی سران نهضت آزادی است.(7)



نهضت آزادی فعالیت خود را در امتداد حركت جبهه ملی و علی رغم انتقادهایی كه به شاه داشتند، تلاششان بر این بود تا از حدود قانون اساسی خارج نشوند. در این راستا با صدور اطلاعیه های مختلفی به مناسبتهایی كه پیش می آمد، مبادرت می ورزیدند. این فعالیت ادامه یافت تا آنكه در بهمن ماه 1341 شماری از آنان دستگیر شده و محاكمه آنان تا فروردین 43 به طول انجامید. در این زمان و پیش از آن، شمار زیادی از علما و مراجع تقلید از جمله آیت الله میلانی به وسیله نامه ها و تلگراف و نامه به وكلای مدافع آیت الله طالقانی و آقایان بازرگان و سحابی و تلگراف به دادگاه تجدیدنظر در اعتراض به رأی صادره(8) و همچنین پاسخ آیت الله مرعشی به پرسش جمعی از طلاب درباره آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و دكتر سحابی و صدور اعلامیه ایشان در این مورد و تلگراف به دادگاه تجدید نظر(9) و همچنین اطلاعیه امام خمینی مبنی بر نگرانی از بازداشت آنها و محكوم كردن دولت،(10) نمونه هایی از اظهار همدلی مراجع، با دستگیر شدگان است.



در جمع نهضت آزادی، آیت الله طالقانی طبعاً دینی تر می اندیشید و با استفاده از سوابق تحصیلات دینی خود، بسیار نزدیك تر از دیگران، به اصول پذیرفته شده در دین بود. با این حال، تنوع محصولات نگارشی بازرگان در موضوعات مختلف، وی را به عنوان شاخص فكری نهضت مطرح كرد. در موضع گیریهای سیاسی نیز شعار اصلی آنان، این بود كه شاه سلطنت كند، نه حكومت، و شیفته مصدق بودند.(11)



طی سالهای 57-1350 شاخه خارج از كشور نهضت آزادی، بسیار تندروتر و انقلابی تر از اصل آن در داخل عمل كرده و فعالیت آن قابل قیاس با فعالیت عناصر داخلی نهضت نبود. بیشتر اطلاعیه های سازمان مجاهدین را در خارج از كشور، نهضت آزادی به چاپ می رساند. نشریه آنان با نام مجاهد بود كه هفتاد شماره آن طی سالهای 57-1350 منتشر شد. این مسئله بیشتر از آنكه به آزادی این افراد در خارج از كشور مربوط شود، به علایق سیاسی و دینی رهبران نهضت در خارج از كشور و نیز ارتباط با امام و روحانیان انقلابی در نجف باز می گشت. شاخه خارج از كشور نهضت، در جریان شدت گرفتن فعالیت سازمان مجاهدین خلق از سال 54-1350 بیشتر به عنوان سمپات این گروه عمل كرده و مواضع تندی بر ضد رژیم داشت؛ اما پس از ماجرای ارتداد در سازمان، در برابر آن موضع گرفت.(12)



نهضت آزادی عملاً با شعار سلطنت آری حكومت نه، در برابر موج مبارزه جویی با شخص شاه و سلطنت پهلوی و برآمدن خیزشهای انقلابی، موقعیت خود را از دست داد.(13)



در نزدیكیهای پیروزی انقلاب، فعالیت نهضت بیشتر شد و بازرگان جمعیتی با عنوان، «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» ایجاد كرد كه در بیستم تیرماه 1357 در حسینیه ارشاد» یك مصاحبه مطبوعاتی برقرار كرد و در آن خبر داد كه هفت ماه پیش این جمعیت شكل گرفته است. در این جمعیت از برخورد بد دولت با طبقات مختلف مردم، از جمله روحانیت یاد شده و از آیت الله خمینی ستایش فراوان صورت گرفته است. در این زمان، اطلاعیه های نهضت آزادی و حتی جبهه ملی، رنگ مذهبی به خود گرفته، در آغاز اطلاعیه ای كه به مناسبت جشن میلاد حضرت قائم(عج) در 24 تیر 1357 صادر كردند، آمده است: تشیع در طول تاریخ حیات انقلابی و خونین خود با تكیه بر دو اصل امامت و عدالت، علاوه بر اصول دیگر اسلامی چه در دوران ائمه و چه در دوران غیبت، حكومتهای فاسد استبدادی و طاغوتی را به هیچ وجه به رسمیت نشناخته و با گفتن «نه» به مبارزه مستمر خود در راه امر به معروف و نهی از منكر و برقراری عدل ادامه داده است. تأثیر ادبیات شریعتی را در این اطلاعیه كه نام 61 نفر از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی در آن آمده، می توان مشاهده كرد.



نهضت آزادی تأكید داشت كه:



«دكتر شریعتی و سازمان مجاهدین خلق از میان همین گروه، یعنی نهضت آزادی بیرون آمدند و هر یك به نوبه خود سهمی ارزنده در مكتبی و اسلامی كردن انقلاب ایران دارند».(14)



نهضت آزادی به لحاظ تئوریهای دینی، كم و بیش در دو جریان بعد از خود تأثیر گذاشت: نخست انشعاب مجاهدین خلق كه علم گرایی را از نهضت گرفتند و ماركسیسم را بر آن افزودند. و دیگر انشعاب حسینیه ارشاد كه تفاوت اساسی با حركت مجاهدین داشت؛ اما به هر روی، تغییر مسیری بود نسبت به آنچه بازرگان در دین شناسی ترسیم كرده بود. در اینجا دیگر نه اندیشه های او، بلكه دیگران دین را به صورت تازه ای ارائه كردند.



3. اندیشه های دكتر شریعتی



دكتر شریعتی طی سالهای 51-1347 در حسینیه ارشاد، جریان فكری خاصی را در جامعه پدید آورد. از سال 1347 به بعد، دكتر شریعتی به دعوت استاد مطهری از مشهد به حسینیه ارشاد تهران آمد و حسینیه ارشاد محل ارائه دیدگاه های دكتر علی شریعتی شد.



در حالی كه این دوره، سخت ترین دوره برای مبارزان بود، ضربه شهریور 1350 و دستگیری مجاهدین در سالهای 1350 و 1351 و اعدام كمونیستها از فدائیان خلق و دیگر گروه ها، بیشتر در این دوران اتفاق افتاد؛ در حالی كه حسینیه ارشاد آزادانه فعالیت خود را دنبال می كرد. امّا به دلیل طرح برخی از مباحث، حسینیه به تدریج مورد انتقاد شماری از روحانیان و مراجع قرار گرفت(15) و در نهایت، دولت نه به دلیل مسایل سیاسی، بلكه به دلیل فشارهای روحانیان سنتی، حسینیه را تعطیل كرد.



حسینیه ارشاد برای دكتر شریعتی به پایگاه مناسبی برای طرح دیدگاه های وی تبدیل شده بود كه در عین حال، دیدگاه های او بسیار جوان پسند بود؛ مثلاً ایجاد تلفیق میان ابوذر و مكتب سوسیالیست، یا تطبیق رفتار سوسیالیستی بر دیدگاه های اقتصادی ابوذر، به عنوان اقتصاد اسلامی، یكی از زمینه هایی بود كه در آن دوران جاذبه فراوانی داشت. شریعتی در بسیاری از مسایل، از قالب های اندیشه های ماركسیستی كه مشتاقان فراوانی داشت، بهره می برد و در عین حال، از زاویه دید یك فرد مذهبی، با ماتریالیسم سخت مقابله می كرد. این حركت وی، پلی میان روشنفكران و متدینین ایجاد كرده نسل جدید را كه همزمان می خواست در كنار گرایش مذهبی و سنتی خود به مسایل جدید نیز مجهز باشد و خود را ارضا كند، به سمت وی متمایل می كرد.



به رغم آنكه شریعتی مذهبی می نمود، امّا به دلیل همین گرایش او در استفاده از قالبهای ماركسیستی، برخی از دیدگاه های طبقاتی ماركس را در قالب تز مذهب علیه مذهب را پذیرفته بود؛ به عبارتی، شریعتی از سویی می پذیرفت كه بدون شناخت از ماركسیسم نمی توان جامعه و تاریخ جدید را درك كرد، امّا از سوی دیگر به ویژه از آن روی كه ماركسیسم بُعد معنوی انسان را پایمال می كند، از آن انتقادی می كرد.



رژیم وجود حسینیه ارشاد و سخنرانیهای شریعتی را به دلایل مختلف ضروری می پنداشت و دشمن واقعی خود را تنها مجاهدین و روحانیان مخالف وابسته به حوزه علمیه قم از جمله ربانی شیرازی و امثال آن می دانست.



بحثهای دكتر در موضوع اسلام شناسی، مورد انتقاد جدی برخی از متفكران از جمله استاد مطهری قرار گرفت.



از دیدگاه دكتر شریعتی در زمینه فلسفه و تاریخ، به ویژه آنچه درباره زیارت وارث و تحلیل زندگی هابیل و قابیل دارد، دقیقاً دیدگاهی ماركسیستی است. همین طور نگرش او تحت عنوان «تز مذهب علیه مذهب» توسط استاد مطهری نگرش ماركسیستی عنوان شده است. در بخش شیعه شناسی، دكتر نگاه خاصی به تشیع از زاویه دید انقلابی دارد كه براساس همین نگرش تاریخی، به نقد رفتاری علمای شیعه پرداخته كه مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. ارتباط دادن تشیع به روحیه ایرانی گری از تزهای نادرست تاریخی دكتر در زمینه تاریخ تشیع است.



نگاه ابزاری به دین، برای ایجاد تحوّل و تحرك اجتماعی، و بالا بردن كاركرد دین، از جمله مسایلی است كه در انتقاد نسبت به دكتر عنوان شده است.



بی تردید حركت شریعتی به سمت طرح نوعی از اسلام شناسی منهای روحانیت و مرجعیت، حركتی است كه پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدین خلق تجربه شد. برخوردهای تند دكتر شریعتی با روحانیت، به ویژه در كتاب «تشیع علوی و صفوی»، كلید واژه های جدیدی را برای مبارزه با روحانیت در میان برخی از گروه های مذهبی نوین كه پس از سال 1350 به وجود آمدند، برجای گذاشت.



امّا بی تردید یكی از خدمات شریعتی، نقادیهای مفصلی است كه بر ماركسیسم داشت و كاملاً مورد پسند نسل جدید بود. از سوی دیگر، این سیاست وی سبب می شد تا رژیم نیز كه خطر كمونیسم را جدی می دید، چندان مزاحم وی نشود.



در هر صورت، هیچ كس نمی تواند تأثیر شریعتی را در انقلاب اسلامی انكار كند. البته برخوردهای بدی كه با دكتر شریعتی می شد، آتش برخورد دكتر با روحانیت را تشدید می كرد و سبب می شد تا وی ذهن خلاق و ادبیاتش را بیش از پیش در خدمت فاصله گرفتن با مخالفانش قرار دهد.(16)



امام خمینی بحث از افكار و دیدگاه های شریعتی را دور شدن از مبارزه اصلی می دانست؛ همان گونه كه در مورد كتاب «شهید جاوید» و قتل آیت الله شمس آبادی نیز همین نظر را داشت و هنگامی كه حتی پس از انقلاب اسلامی از امام می خواهند كه موضع گیری خود را نسبت به شخصیت دكتر شریعتی بیان كند، از جواب خودداری می نماید و می گوید همین مسئله ایجاد اختلاف می كند. و یا در جواب فردی كه به وسیله مطالعه آثار شریعتی به اسلام روی آورده است، در مورد سهم دكتر شریعتی در تحقق انقلاب می گوید: «آثار دكتر شریعتی و تعالیم وی مباحثات و جدلهای بسیاری را در میان علما برانگیخت و در عین حال تأثیر عظیمی بر جوانان روشنفكر ایران گذارده، آنان را به سوی اسلام فراخواند... پیروان دكتر شریعتی می بایست مطالعات خود را فراتر از آنچه دكتر شریعتی اظهار داشته برده و در ترادیسیون تشیع مطالعه بیشتری به عمل آورند».



در عین حال، علمای تشیع سنتی می بایست این حقیقت را دریابند كه هیچ یك از علما كلام آخر را نگفته و حرفهای دیگر برای گفتن هست. بنابراین، ضرورت ارزیابی دقیق در مسایلی كه دكتر شریعتی مطرح می سازد، وجود دارد.(17)



4. سازمان مجاهدین خلق



چند نفر از شاگردان جوان مهندس بازرگان كه در نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی تجربه سیاسی مختصری اندوخته بودند، در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایه گذاری كردند.



بیشتر این افراد از اعضا یا طرفداران نهضت آزادی بودند كه به تدریج از مشی سیاسی آنان روی گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه برضد شاه جستجو كردند. آنچه در جریان قیام پانزده خرداد پیش آمده بود، در ایجاد نوعی مبارزه قهرآمیز كاملاً مؤثر بود و دقیقاً همین امر سبب شد تا گروه هایی، مانند: مؤتلفه، حزب ملل و سازمان مجاهدین استراتژی جدیدی را در پیش گیرند.



فعالیت گروهی سازمان به طوری رسمی، از شهریور سال 1344 آغاز شد و كوشیدند تا متونی را تدوین كنند كه بتواند به عنوان متن آموزش در سازمان مورد استفاده قرار گیرد. در این راستا، قرآن و نهج البلاغه از دیدگاهی روشنفكرانه، بازشكافی می شد؛ به طوری كه برداشت نوینی از مفاهیم اسلامی ارائه می داد. این برداشت غالباً با تفاسیری كه در مساجد و توسط روحانیت سنتی تبلیغ می شد، همسان نبود.(18)



نوشته ها و دیدگاه های سازمان



نخستین كتاب سازمان «شناخت» نام داشت. این نوشته حاصل كار مطالعات جمعی كادرهای اصلی سازمان طی سالهای 47-41344 بود. این كتاب كه براساس مبانی ماركسیستی - اسلامی نوشته شده بود، به لحاظ بینش معرفتی، دقیقاً مبانی ماركسیستی را پذیرفته بود.



دومین كتاب، «راه انبیا راه بشر» كه برگرفته از تئوریهای كتاب «راه طی شده» است. در صفحه دوم آن آمده است: «به زبان ساده تر راه بشر (راه علمی) در نهایت خود باید به راه انبیا برسد. راه انبیا راهی است كه در آن حقایق مستقیماً از منبع اصلی اخذ گردیده است و راه علم، راهی است غیرمستقیم كه در طول زمان بشر به آن می رسد و از آنجا كه وجود نامتناهی است، بشر فقط پس از زمان بی نهایت می تواند به راه انبیای كامل نایل آید...».(19)



سومین كتاب سازمان «تكامل» است. در این كتاب «راه خدا» و «راه تكامل» یكی دانسته شده است. این یكی از نظریه های بنیادی سازمان بود كه در تعریف كفر هم به كار می آمد. اگر راه خدا همان راه تكامل است، ماركس و مائو هم در راه خدا گام بر می دارند، چون در راه تكامل بشر قدم گذاشتند. كتاب «اقتصاد به زبان ساده» كه به روشنی نوعی اقتصاد ماركسیستی بود و كتاب «امام حسین» و جزوه «مقدمه ای بر مطالعات ماركسیستی» از دیگر آثار سازمان است.(20)



مجاهدین نخست، به این می اندیشیدند تا جاذبه های فكری ماركسیسم را به نوعی در اسلام و تفكرات اسلامی جستجو كنند. همچنین گرایش آنان به علم، یكی از مسایلی بود كه سازمان را به ماركسیسم نزدیك كرد. بنابراین، به دنبال علم گرایی، به ماركسیسم علاقمند شدند و تلاش كردند میان این دو گرایش تلفیقی ایجاد كنند و این استراتژی اصلی آنان در تدوین ایدئولوژی جدیدی بود كه برای سازمان مورد نظر خود نوشتند. در واقع، تناقض اصلی در همین جا نهفته بود كه می بایست زمانی خود را نشان می داد.



نتیجه چنین اندیشیدنی، از آن شناخت آغاز كردن و این چنین تكامل را تفسیر كردن چه می توانست باشد؟ در واقع دین شناسی سازمان، مشتمل بر یك هسته و یك پوسته بود. هسته آن ماركسیستی و پوسته آن اسلامی بود.(21)



مجاهدین و روحانیت



مجاهدین خود را وارث جریانی می دانستند كه بنا نداشتند اسلام را از مرجعیت بگیرند. فكر تدوین ایدئولوژی نشان می داد كه سازمان به روحانیت و مرجعیت اعتقادی ندارد و تنها در اندیشه استفاده ابزاری از روحانیت است. یكی از مظاهر بی اعتقادی مجاهدین به اسلام حوزوی، عدم اعتقاد آنان به رساله های عملیه بود. به واقع، آنان به هیچ روی به افكار رسمی حوزوی اعتقادی نداشته، چنان كه در مسایل اعتقادی نیز برداشت ویژه خویش را داشتند.(22)



امّا به لحاظ سیاسی و تشكیلاتی، سازمان مجاهدین نیازمند حمایت روحانیان بود. این حمایت از سوی روحانیان پس از حادثه سیاهكل در اسفند 1349 كه نشان از افزایش فعالیت كمونیستها داشت، بیشتر شد.



نخستین حادثه ای كه سبب شد تا برخی از روحانیان در جریان پدید آمدن سازمان قرار گیرند، ربوده شدن هواپیمای ایرانی توسط مجاهدین به عراق بود. مجاهدین از آیت الله طالقانی خواستند تا امام برای آزاد كردن مجاهدین، به بعثیها وساطت كند؛ امّا امام گفت: بعثیها آدمهای وابسته و انگلیسی هستند و من بنا ندارم از آنان خواهش كنم.(23)



پس از دستگیری و محكومیت مجاهدین در سال 1350، روحانیانی برای برانگیختن اعتراض مراجع به حكم محكومیت مجاهدین، تلاش كردند و تعداد دیگری از روحانیان به خاطر حمایت از مجاهدین زندانی و شكنجه شدند.(24) حجةالاسلام نصرت الله انصاری، مسئول بانك تعاون اسلامی قم به دلیل كمك به مجاهدین دستگیر و در سال 1355 بر اثر شكنجه به شهادت رسید.(25)



از نگاه روحانیان سنتی و در عین حال مبارز، كه در جریان برخی از فعالیتهای فكری این گروه، به ویژه از سال 1350 به بعد بودند، آثار ایدئولوژیك مجاهدین، آثار ماركسیستی به حساب می آمد كه لعاب اسلامیت بر آنها زده شده بود.(26)



مجاهدین از جانب آیت الله ربانی شیرازی حمایت مالی زیادی می شدند؛ به گونه ای كه در سال 1350 از وجوهات بازار، چندین میلیون تومان به آنها كمك كرد. امّا وقتی از سال 1354 به بعد با انحراف آنان آشنا شد، به افراد مذهبی سخت هشدار می داد كه به مجاهدین نزدیك نشوند.



همچنین كمكها و حمایتهای روحانیان به آنها نیز قطع گردید.(27)



دیدگاه امام خمینی قدس سره نسبت به مجاهدین



با وجود اختلاف نظر سازمان به لحاظ فكری با روحانیت، مجاهدین تلاش می كردند تا از وجهه روحانیان و نفوذ آنان و حتی نفوذ شخص امام كه موقعیت ممتازی در میان انقلابیون و عموم مردم مبارز داشت، استفاده كنند.



در این راستا، در سال 1350 با سفارشهای گوناگون روحانیان، دو نفر از مجاهدین با ارائه كتابهای «راه امام حسین» و «راه انبیا، راه بشر» طی هفت جلسه به مدت ده ساعت با امام به گفت و گو و بیان دیدگاه های سازمان می پردازند.



امام پس از این جلسات، تحلیل سازمان را از معاد، یك تحلیل مادی قلمداد كرد و بحث تكامل مورد نظر سازمان را مخالف احكام قرآنی برشمرد و در مورد نبرد مسلحانه اظهار داشت: «من اعتقادی به مبارزه مسلحانه ندارم».(28)



عملیات نظامی سازمان



نخستین عملیات نظامی سازمان در مرداد سال 1350 در برابر جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی بود. این اقدام پس از ماجرای سیاهكل در بهمن 1349 توسط فدائیان خلق، صورت گرفت. ابتدا بمب گذاری در كارخانه صنایع الكتریكی تهران و پس از آن آماده شدن برای فعالیتهای بیشتر بود كه در نهایت در شهریور 1350 تعداد زیادی از آنها دستگیر شدند. ترورهای محدود چریكی نسبت به برخی از اعضای ساواك یا مستشاران خارجی، تنها بهانه ای برای اعلام حضور، صدور اعلامیه و انتقال برخی از مطالب به جامعه بود؛ چیزی كه به گمان آنها خود می توانست «موج نیرومندی را به نفع مبارزه» ایجاد كند.(29)



تغییر مواضع و گروه های منشعب



در برابر جریان ارتدادی، مقاومتهایی صورت گرفت. شماری از افراد سازمان در سال 1354 تحت عنوان دانشجویان مسلمان ایرانی در آمریكا، جزوه ای تحت عنوان «گامی فراتر در افشای منافقین» منتشر كردند.



گروهی نیز تشكیلات «نهضت مجاهدین خلق» را ایجاد كردند و گروه مهدویون اصفهان نیز بر آرمان دینی خود باقی ماندند. همچنین گروهی در همدان تحت عنوان «شیعیان راستین» به تلاشهای خود ادامه دادند.



به جز عده معدودی كه بیرون از زندان باقی مانده بودند، كسانی كه در زندان بودند، (گروه رجوی)، در برابر بیانیه تغییر مواضع، عكس العمل نشان داده و كودتاگران داخل سازمان را اپورتونیستهای چپ نما نامیدند و در عین حال، پیوند خود را با ماركسیستها حفظ كردند. عده ای از كسانی كه نه با خط چپ ساختندو نه تمایل به گروه باقی مانده در زندان داشتند، گرایش «مجاهدین راستین» راتشكیل دادند.



امّا نیروهایی كه به اسم سازمان مجاهدین با آرم بدون آیه قرآن، در بیرون از زندان بودند، پس از آنكه اعلام كردند ماركسیست - لینینست شدند، در استراتژی سازمان نیز تجدید نظر كرده (در نیمه دوم سال 56) و مبارزه سیاسی را جانشین استراتژی مسلحانه سازمان نمود. این گروه از سال 56 به بعد نام خود را به شاخه ماركسیست - لینینست سازمان مجاهدین خلق تغییر دادند.



گروه یاد شده در آذر ماه سال 57 در آستانه انقلاب اسلامی، «سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر» را ایجاد كرد كه تندترین سازمان چپ و خشن ترین آنان پس از انقلاب اسلامی در برابر انقلاب بود.(30)



سرانجام حركتهای چریكی غیر مذهبی



پس از سال 1355، اغلب افراد باقی مانده شاخه مرتد سازمان مجاهدین كشته و یا دستگیر شدند. تا شروع انقلاب اسلامی در سال 1356 و تا اوایل قیام بهمن 1357، فعالیتی از گروه های چپ و منافقین در ایران به چشم نمی خورد. به عبارت دیگر، بقایای این گروه ها اعتقاد به مبارزه چریكی را از دست دادند. حتی شاخه ماركیست - لینیستی سازمان مجاهدین خلق به كار سیاسی روی آورد. در میان كمونیستها، سازمان انقلابیون كمونیست در سال 1354 كتاب مفصلی تحت عنوان «انتقادی بر مشی چریكی» خطاب به «پویندگان انقلاب ایران» اعم از فدایی و مجاهد و غیره منتشر كرد و در حالی كه خواستار نوعی وحدت میان كمونیستها بود، در انتقاد شدید از مشی چریكی و بی فایدگی آن سخن گفت. این كتاب تأثیر قاطعی بر گروه هایی از جمله فدائیان و مجاهدین كمونیست داشت.(31)

1. رسول جعفريان، جريانها و جنبشهاي مذهبي - سياسي ايران، پيشين، ص 92.

2. همان، ص 96.

3. همان، ص 331.

4. همان، ص 330.

5. همان، ص 331.

6. همان، ص 330.

7. همان، ص 201.

8. همان، ص 208.

9. مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، پيشين، ص 248، 238، 214، 213، 210.

10. همان، صص 250، 249، 209.

11. رسول جعفريان، پيشين، ص 202.

12. همان، ص 210.

13. همان، ص 213.

14. همان.

15. همان، ص 215.

16. مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، پيشين، صص 379، 352.

17. رسول جعفريان، پيشين، صص 310 - 301.

18. همان، صص 301 - 300.

19. همان، صص 227 - 223.

20. همان، صص 231 - 227.

21. همان، ص 232.

22. همان، ص 236.

23. همان، ص 237.

24. همان، ص 239.

25. همان، ص 240.

26. همان، ص 341.

27. همان، ص 233.

28. همان، صص 241 - 240.

29. همان، ص 247.

30. همان، ص 250.

31. همان، صص 277 -272.